سفر بابای محمد یاسین
سلام امروز صبح بابای محمد یاسین با هم تیمی هاش وهمکاراش عازم مسابقات فوتسال در مشهد شد و محمد یاسین از دیشب شروع به گریه کردن کرد 'هنوز هم بغض میکنه و دلش برای باباش تنگ میشه مدام به باباش زنگ میزنه و عکس از لحظه لحظه ی حرکتش می خواد 'محمد یاسین کلا دل نازکه و خیلی احساساتی میشه انشالله بابای محمدیاسین به سلامت بره و سلام منو پسر گلشو به امام رضا برسونه وسلامت هم برگرده انشالله اینم عکس آقا یاسین که بهش باج دادم تا گریه نکنه هم با خاله جون رفتیم پارک که کلا بی حوصله بود بعدشم بستنی و پیتزا و کلی گردش ولی بازم آخر سر گفت شماها اصلا دلتون برا بابام تنگ نشدههههه
[ دوشنبه 8 شهريور 1395 ] [ 11:44 بعد از ظهر ] [ مامان محمدیاسین ]
[موضوع : ]
[ ]
تابستان محمد یاسینم
سلام چهارشنبه ی گذشته با محمد یاسین رفتیم دبستانشو ثبت نام کرد با معلمش آشنا شد و کلی کیف کرد تو این تعطیلات محمد یاسین همش دنبال دوچرخه سواری و خمیر بازی و دیدن برنامه های شبکه ی پویا بود با هاش روانخوانی و کتاب اول و دوم کار کردیم و کلی کتاب داستان برامون خوند پسر گلم خیلی باهوشه ماشاالله با خواهرش یه عالمه بازی کرد کلی هم مامانشو اذیت کرد خخ متاسفانه دیروز دوستش از دوچرخه افتاد و زخمی شد و روی ابروش شکاف برداشت و بخیه خورد محمد یاسین به خاطرش کلی غصه خورد
محمد یاسین در حال خمیر بازی این هم سلفی محمد یاسین از خودش تک و تنهااا
[ شنبه 6 شهريور 1395 ] [ 11:56 قبل از ظهر ] [ مامان محمدیاسین ]
[موضوع : ]
[ ]
کاش تمام نشود لحظه های دیدن تو''''
وقتی تو آمدی نور باران شد آسمان زندگیم با تو غرق در تمام خوشی ام با تو نفسم می ایستد از شگفتی خداوند
خدایا تمام وجودم شاکر توست ومن چه بنده ی ناشکری بودم '''''
بودن عزیزای دلم آرامشی که برایم رقم میزنی با نگاه کردن به آنها بهشتی است که مادرانه درک میکنم
خدایا بهشتت زیباست
[ جمعه 5 شهريور 1395 ] [ 0:11 قبل از ظهر ] [ مامان محمدیاسین ]
[موضوع : ]
[ ]